خداي من! خواندمت پاسخم گفتي از تو خواستم عطايم كردي به سوي تو آمدم آغوش رحمت گشودي به تو تكيه كردم نجاتم دادي، به تو پناه آوردم حمايتم كردي خدايا! از خيمهگاه رحمتت بيرونمان مكن از آستان مهرت نوميدان مساز آرزوها و انتظارهايمان را به حرمان مكشان از درگاه خويشت ما را مران اي خدا مهربان! بر من روزي حلالت را وسعت بخش و جسم و دينم را سلامت بدار و خوف و وحشتم را به آرامش و انست مبدل كن و از آتش جهنم رهايم ساز عید قربان مبارک
خدایا روحی به لطافت قطره های باران ، به پاکی دانه های برف به سرخی گلهای اطلسی ، به طراوت شکوفه های بهاری به سبزی سبزه های نوروزی ، به آبی آسمان و به وسعت بی کران برای فهم عشق به ما عطا کن
آن زمانی که برای تو تمامیت تن های جهان در یک تن و تمامیت زنهای جهان در یک زن و تمامیت عشق و تمامیت شعر در نگاهش متجلی گردد، و تو مجبور به دوریّ و صبوری باشی...
#اندوه که خورشید شدی تنگ غروب*افسوس که مهتاب شدی وقت سحر*گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر*چون ماه شبی میکنم از پنجره سر*راز این گفته فقط باد صبا می داند*دارمت دوست به قدری که خدا می داند*
به گمانم... تنها رهگذر کوچه تنهایی من قطره باران هاییست ملموس که به یمن قدم یاد نگاهت در دل و به دلداری این خسته وجود در حریم نفسم می بارند . و همه هم فریاد .. شعر زیبایی چشمان تو را می خوانند. به گمانم حتی .. گل نیلوفر احساساتم که زمان هاست دلش پژمرده به امید حضور سبزت و به رویای هوایی تازه می رود تا فردا.. و شعف وار... به احساس زمان می خندد